آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه سن داره

♥♥خاطرات من و دختر نازم♥♥

نی نی , بیا بازی! قسمت دوم

بازی1:این چیه؟مال کیه؟ وسایل مورد نیاز: تعدادی عروسک تعدادی عروسک که کودک شما آنها را کامل می شناسد و مدت هاست با آنها بازی می کند را برای بازی انتخاب کنید و لباس ها ، کلاه ، عینک، پستونک،حوله و ... را از آنها جدا کرده و با فاصله از آنها قرار دهید.  سپس کودکان را دعوت به بازی کنید بدین شکل که قطعه ای از وسایل عروسک ها را به اون نشان دهید ( یا خود او یکی را انتخاب کند) سپس از او بپرسید که نام این وسیله چیست؟ (مثلا کلاه) و از او بخواهید صاحب شیء را برایتان پیدا کند. از آنجایی که کودک شما عروسکهایش به خوبی می شناسد سریع وسیله مورد نظر را به صاحبش می دهد یا حتی سعی می کند خودش آن را تنش کند.   این بازی برای کودکان لذتبخش است طو...
26 خرداد 1392

آنیتا و مامان هاش....

انگار آنیتا جوون تصمیم گرفته به اونهایی که خیلی دوستشون داره هم ،مامان بگه!!!مثلا خاله هاش یا عمه اش(چی بگم والله)خیلی هم با جدیت به اینکار روی آورده ،جمعه که پیش عمه بودیم کلا مامان مامان به دورش بودی عزیزم.می دونم که خیلی دوستشون داری ولی آخه یه چیز دیگه واسه صدا زدنشون اختراع کن عزیزم. حالا اگه گفتین توی این عکس،آنیتا کدومه؟!   راستی آنیتا جوون یه مروارید دیگه در روز چهارشنبه1392/3/22 درآورده و مامانی کلی ذوق زده واسش.حالا شدن ده تا مروارید دقیقا قرینه دندان قبلی در فک پایین.   دخملی جوونم خیلی دوستت دارم.         ...
26 خرداد 1392

نی نی , بیا بازی! قسمت اول

از این به بعد می خوایم یکم آموزش نی نی بازی هم داشته باشیم (هرکی موافقه دستها بالا ) سعی ام بر اینه که بازی های رده سنی +12 ماه رو که نیاز به وسایل خاصی هم نداشته باشه پیدا کنم و با دوستان خوبم به اشتراک بگذارم, اسپانسرهای این برنامه(جوجه و کیتی:که واقعا واسه سرگرمی دخترم زحمت زیادی می کشن) شما را به دیدن این قسمت دعوت می نمایند:       بازی1 :بریز و جمع کن! وسایل مورد نیاز : مقداری توپ یا اسباب بازی سبک مثل لگو یا مکعب رنگی یک عدد سبد توپ ها رو یه ور اتاق  بزارید و سبد رو سمت دیگه با هم با خنده و کلی سرصدا توپها رو دونه دونه تو سبد بگذارید کلی تشویقش کنید و بزارید به خودش افتخار کنه. ...
20 خرداد 1392

رویش دندان جدید

پانزده ماهگیت مبارک آنیتا ی عزیزم. پنج شنبه 9 حرداد مصادف با  پانزد ماهگیت متوجه شدم که یه دندون کوچولوی ناز در آوردی (دندان نهم فک بالا, نیش).البته هنوز بطور کامل سر در نیاورده و تا اینکه بخواد کلا تاج این دندون مرواریدی تشریف بیارن بیرون بایستی من و بابایی غرغرهای جنابعالی رو تحمل کنیم !!! بهداشت هم که رفتیم واسه مراقبت کامل که خدا رو شکر رشدت خوب بود و روی نمودار بودن, فقط وزنت کمی باید بیشتر بشه(که اون هم می دونم ناشی از تحمل درد دندون در آوردنه). خدایا شکرت که یه مروارید دیگه به دخترم هدیه دادی. و اما کارهای جدیدی دیگه که یادگرفتی: از روزسه شنبه 7 خرداد یه سری کارهای خطرناک به برنامه روزانه ات اضافه کردی,مثلا:...
11 خرداد 1392

پدر روزت مبارک!

پدر عزیزم،دستان لرزان وپیرت رو می بوسم و با تمام وجودم بهت می گم:دوستت دارم. سالهای زیادی زحمت کشیدی که چرخ زندگی مان بچرخد و با وجودت به زندگی تک تکمان گرمی می دهی.با اینکه بزرگ شده ایم و هرکدام برای خود زندگی ای داریم،ولی تکیه گاهی هستی که مانند نداری. عمران عزیزم،همسرمهربانم.روزت مبارک. با وجود فرشته کوچولویی که مدام صدامون می زنه مامان یا بابا ،این ایام رو جشن می گیریم. روزهای نوزادی آنیتا یار مهربانی بودی ،و اکنون هم یاری مهربان تر. آنیتا جوونی هم که اول بابایی رو یادگرفت و شیرین زبونی کرد بعد مامان گفت. با این پست هم از پدر مهربونم یاد کردم ،هم از همسر عزیزم،هم از پدر همسرم که قلبی مهربون داره.آنیتای عزیز هم به هر سه ش...
3 خرداد 1392

پیشرفت ها وشیرینکاریهای آنیتا!

  روزها از پس هم می گذرند و تو بزرگ و بزرگتر می شوی . گاهی روزهای سخت گاهی هم شیرینه شیرین,امیدوارم همیشه تنت سلامت باشه تا به ماهم بیشتر خوش بگذره در کنار وجود شیرین ات. این روزها می بینم که خودت میری سروقت سبد اسباب بازی هات و اونها رو در می یاری با هرکدوم که دلت خواست با زبون خاص خودت حرف می زنی اگر موزیک داشته باشه باهاش حتما می رقصی !گاهی هم خودت سر کیف براشون آواز می خونی(چه چه می زنی) چیدمان برج حلقه رو خیلی خوب یادگرفتی،محمد رو که می بینی دنبالش راه می افتی و ممد صداش می کنی بعضی مواقع هم دادا(به تقلید علیرضا که می گه داداش!) شعر عمو زنجیر باف رو که برات می خونم جاهایی رو که باید بگی بله خیلی قشنگ می گی ب ب...
1 خرداد 1392

پیاده روی های آنیتا

آنیتا جان بالاخره افتخار دادن که وقتی بیرون می ریم هم کفش های خوشگلش رو بپوشه و همراه مامان بابا قدم بزنه! اما بی جنبه هم می شه و یه جاهایی که لازمه بغل مامانی باشه اصلا رضایت نمی ده!!! یه جاهایی هم تصمیم می گیره کلا مسیر رو عوض کنه! خلاصه داستانی داریم با پیاده روی. عزیز دلم یه فیگوری می گیره وقتی با تلفن صحبت می کنه: گوشی بدست قدم می زنه و صحبت می کنه مثلا اگه باباش اونور خط باشه مدام می گه بابا و یه چیزهای دیگه هم به زبون خودش واسش تعریف می کنه.گاهی هم لم می ده و تکیه زده به مکالمه اش ادامه می ده. کاربرد آره و نه رو بخوبی بلده و ازشون بخوبی استفاده می کنه.   وقتی آنبتا شیطونی می کنه: آنیتا همیش...
1 خرداد 1392
1